عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

چهار ماهگی

عزیز دردونه مامانی سلام قند عسلم چند روزی می شه که واست چیزی ننوشتم و الان انقده حرف دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم. اول از همه فرشته قشنگم چهار ماهگیتو بهت تبریک میگم .دختر گلم  امروز چهار ماهه شد .قند عسلم ماشالله هزار ماشالله روز به روز شیطون و بازیگوش تر میشی.فقط منتظری که یکی بیاد و باهات بازی کنه  آخه دخترم عاشق بازی کردنه.اما تا دلت بخواد هنوز از حموم رفتن بدت میاد و تا حس می کنی که توی حمومی شروع می کنی به جیغ زدن و گریه کردن و تا لباس تنت می کنمو مطمئن میشی که دیگه تموم شده ساکت و آروم میشی و وقتی از حموم میای بیرون از بس گریه کردی هلاک و بیحال میشی.ببین اصلا اعصاب نداری فکر کنم یکی از اون مرواریده...
22 خرداد 1393

همسری تولدت مبارک

همسرم ؛ چون دوستت دارم حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد ، من می سوزم پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد ،من زرد می شوم چشمان قهوه ایت که از کوچه می گذرد ، عاشقت می شوم و تا کفش های رفتنت جفت می شود ، غریب می مانم و تنها وقتی گریه ای گمان نبرم در تو ، من سبز می مانم که نیلوفرانه دوستت دارم ، نه مانند مردمانی که دوست داشتن را به عادتی به ارث برده اندو با طعم غریزه نشخوار می کنند من درست مثل خودم هنوز و همیشه دوستت دارم و این بار بیشتر از همیشه ، از ارتفاع به چشمان تو و کودکمام بوسه می زنم... و از تو متشکرم... برای تمام وقت هایی که مرا به خنده واداشتی برای تمام وقت هایی که به حرفهایم گوش دادی ...
17 خرداد 1393

بزرگ که شوی...

وقتی بزرگ می شوی ؛ دیگر خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند دست تکان دهی! خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قمری هایی که مادرشان برنگشته؛فکر می کنی آبرویت می رود اگر یک روز مردم دلشوره های قلبت راببینند و به تو بخندندهمان هایی که خیلی بزرگ شده اند! وقتی بزرگ می شوی دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید ؛ حتی دلت نمی خواهد پشت کوه ها سرک بکشی و خانه خورشید را از نزدیک ببینی! دیگر دعا نمی کنی برای آسمان که دلش گرفته ؛ حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشک های آسمان را پاک می کردی! وقتی بزرگ می شوی قدت کوتاه می شود ، آسمان بالا می رود و تو دیگر دستت به ابرها نمی رسد و برا...
10 خرداد 1393

کودک و پدر

کودکی ،دخترکی ، موقع خواب سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید: زندگی چیست؟؟؟ پدرش از سر بی صبری گفت : زندگی یعنی عشق دخترک با سر پرشوری گفت: عشق را معنی کن !!! پدرش داد جواب: بوسه گرم تو بر گونه من دخترک خنده برآورد ز شوق گونه های پدرش را بوسید و گفت: پدر عشق اگر بوسه بود ، خنده هایم همه تقدیم تو باد   ...
3 خرداد 1393

سه ماهگی

قندعسل مامان سلام می دونم دیر اومدم اما خوب به مامانحق بده دیگه سرم شلوغ بود و وقت نکردم بیام و واست بنویسم. دختر گلم سه ماهگیت هم مثل یک ماهگی مشهد بودیم و سه روز هتل آبان بودیم به همراه مامانجونینا(مامان بابا). دخترم این چند روز یه جورایی مامانو با اون گریه های ترسناکت اذیت کردی. بازار رفتیم و چندتا لباس خوشگل هم lمامانجون واست خرید دستش درد نکنه خیلی بهت میاد. دقیقا روز بیست و دوم که سومین ماهگردت بود من و تو ومامان جون رفتیم حرم و وقتی زیارت کردم تو رو هم بردم نزدیک ضریح امام رضا و دستای کوچولوتو به ضریح کشیدم و بعد دستای خودم و به صورت مثل ماهت کشیدم. دقیقا روز سه ماهگیت اولین زیارتت رفتی گل مامان. دخ...
31 ارديبهشت 1393

تولد

سلام خانوم بلا امروز اومدم طلاهایی که موقع به دنیا اومدنت واست خریدنو بذارم تا بزرگ شدی ببینی ماشالله کلی طلا داریو اینجوری پیش بره از مامان هم طلاهات بیشتر می شه .خوب شاهزاده خانوم این سرویس نیم ستو مامان جون مامان واسه به دنیا اومدنت خرید و وان یکادو هم عید که رفتیم خونشون به لباست زد تا خدای نکرده دخترمو چشم نکنند.وان یکاد دیگه هم هدیه خاله مامان بود.دوتا النگوها هم هدیه مامان بزرگ و خاله بابایی بود.گوشواره های گوشتم هدیه دوتا دایی بابا بود و چون واسه گوشهای ظریفت بزرگ بد با بابایی عوض کردیم و اینهارو واست خریدیم. البته این وسط مامان هم از مامان جون بابا یه نیم ست هدیه گرفتو بقیه اقوام و دوستان هم پول نقد هدیه دادندو  بابایی هم...
31 ارديبهشت 1393

دخترکم

چشمان او چشمان من را دوست دارد جان من است و جان من را دوست دارد این خنده یعنی دستهای مهربانش آغوش من ، دستان من را دوست دارد این خنده یعنی درد و غم تعطیل تعطیل چون صورت خندان من را دوست دارد وقتی که می خندم به من می خندد انگار حتی لب و دندان من را دوست دارد در پاسخ این خنده های عاشقانه صدها فرشته می شود مهمان خانه جان من است و جان او را دوست دارم شادابی چشمان او را دوست دارم دنیای من در دستهای کوچک اوست دنیای او ، دستان او را دوست دارم با گریه هایش قلب من را می فشارد من هم لب خندان او را دوست دارم برگ گلم می چکد از خنده هایش  می رقصد و غم می روز از جان...
31 ارديبهشت 1393

لالایی 3

لالایی ماه و مهتابه، لالایی مونس خوابه لالایی قصه گلهاست ، پر از آفتاب پر از آبه لالایی رسم و آیینه ، لالایی شعر شیرینه روون و صاف و ساده ، زلاله مثل آیینه لالایی گرمی خونه ، لالایی قوت جونه لالایی می گه یک شب هم ، کسی تنها نمی مونه لالایی آسمون داره ، گل و رنگین کمون داره توی چشمون درویشش ، نگاهی مهربون داره لالایی های من ماهه، بدون ناله و آهه بخون لالایی و خوش باش ، که عمر غصه کوتاهه   ...
29 ارديبهشت 1393