اثر دست و پا
قند و عسل مامان سلام دختر گلم دیروز روز جالبی برای ما بود . دیروز خاله جون و غزل خونه ما بودند. کلی باهات بازی کردند و تو هم کلی کیف کردی. بعد از نهار خوردن بابایی رفت تا آخرین امتحانشو بده و خداروشکر خوب امتحان داده بود و هم خیال خودش و هم خیال من راحت شد.بعد از نهار بابایی مشغول جمع و جور کردن کتاب هاش و جابه جایی اتاقش شد و تو وسایلهاش یه دفعه چشمم به گواش افتاد و آلبومتو آوردم تا با کمک بقیه اثر دست و پاتو تو آلبومت بذاریم. خلاصه شروع کردیم به زدن گواش به پاهات و تو هم دختر خوبی بودی و آروم دراز کشیده بودی و این یکی موفقیت آمیز بود ولی دستاتو باز نمی کردی که گواش بزنیم به سختی انگشتاتو باز کردیم و گواش زدیم و دوباره موقع...