دلتنگی های مادرانه

فرشته کوچکم عسل

این روزها عجیب دلم برای روزهای گذشته تنگ شده است.برای روزهایی نظیر یک سال پیش.روزهایی که فقط چند روز از بودنت در وجودم خبر داشتم. چه روزهای شیرینی بودند .تو موجودی شیرین که زندگی دو نفره مارو شیرین تر کردی.

دلم تنگ شده برای روزی که وقتی خبر بودن تو رو به بابایی دادم و هر دومون از خوشحالی وجود تو اشک می ریختیم.

دلم تنگ شده براى روزهایى که همه هوامونو داشتند و باباجون نگران هر د مون مخصوصا تو بود. 

دلم تنگ شده برای روزهایی که بی خبر از حال و روزت بودم  و فقط منتظر تکون خوردنات بودم و اگر یک روز تکون خوردنات کم می شد نگرانی های منم زیاد می شد.

دلم تنگ شده برای روزهایی که برای کنترل می رفتم دکتر و صدای قلب نازنینتو گوش می کردم و آرامش خاصی به من می داد.از اون روز که صدای قلب نازنینتو ضبط کردم شده بود موسیقی آرامش بخش هر روز من.

دلم تنگ شده برای هر صبحی که از خواب بیدار می شدم و بهت سلام می دادم و دستمو رو شکمم می ذاشتم با تکون خوردنات جواب سلام مامانو می دادی.

دلم تنگ شده برای روزهایی که با ذوق و شوق واست لباس و وسایل می خریدم و سیسمونی تو آماده می کردم.

دلم تنگ شده برای اون روزهایی که ساعت ها می نشستیم با بابایی از تو حرف می زدیم .از انتخاب اسمت ، جنسیتت، شکل و ظاهرتو انتظار لحظه دیدنت.

دلم تنگ شده برای لگد زدنات به شکم مامانو قربون صدقه رفتنام برات.

دلم تنگ شده برای ماه های آخر که پر از استرس و نگرانی و انتظار بود.

آره دلم برای نه ماه زندگی متفاوت با تو تنگ شده  که وجود نازنینت فقط و فقط منو داشت .

الان که به صورت ماهت و کارهای شیرین و با مزه ات نگاه می کنم می فهمم این نه ماه با  همه سختی ها و شیرینی هاش  شیرین ترین روزهای زندگیم بود روزهایی که منو به این روزهای شیرین با تو بودن رسوند.

از خدا ممنونم به خاطر تمام این روزهای قشنگی که در کنار تو داشتم و دارم و هر روز به بودنت عشق می ورزم. اون روزها هیچ وقت فکر نمی کردم که تو فرشته پاک و معصوم اینقدر زیبا و دوست داشتنی باشی و منو اینطور به خودت وابسته کنی.امید هر لحظه لحظه زندگیم از صمیم قلب دوستت دارم و اینو بدون منو بابایی هرکاری می کنیم تا هیچ لحظه ای از زندگی غم روی صورت ماهت نشینه.