عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

مادرم روزت مبارک

سرآغاز زندگی بی شک صدای خندیدن کسی است که دوستش داریم می شود بخندی مادر هوس کرده ام یک دل سیر زندگی کنم صدای خنده های مادرم حتی غصه هایم را هم می خنداند همیشه لبت خندان دوستت دارم بهترین مادر دنیا روزت مبارک ...
13 تير 1395

آخرین روهای سال

  با تو میمانم بی آنکه . . . دغدغه های فردا را داشته باشم  زیرا میدانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت . .  معنای زنـــده بودن من... با "تـــو" بودن است... "دخترکم ، بیا سال خوبی را برای خودمان خلق کنیم..." به فکر آمدن روزهای خوب نباشیم ! آنها نخواهند آمد …به فکر ساختن باشیم... روزهای خوب را باید ساخت... آرزو ميكنم بهترين معمار سال جدید باشيم.. ...
14 اسفند 1394

نماز خواندن های خاطره انگیز

نماز خواندن های من با وجود تو عالمی دارد. به وقت شلوعی و اذیت کردن هایت تا می گویم عسلک برویم و باهم نماز بخوانیم دخترک زودتر از من جلوی کشو منتظر است تا من جانماز یادگار روزهای خانه خدا را بیرون بیاورم و دخترک به نماز بایستد.لبخند است که بر روی لبانت کم کم جاخوش می کند .نماز پهن می شود و من مقنعه و چادر بهر سر به نماز می ایستم و تو لحظه به لحظه با خنده هایت همراهیم می کنی.قامت می بندم و تو مقابل من می ایستی و به رسم من سرت را پایین می اندازی و با حرکت لب و دهان من لبانت را تکان می دهی وو می خندی. کم کم شیطنت هایت شروع می شود و زیر چادر من می چرخی و بازی می کنی. هنگام رکوع چسبیده به پاهایم دراز می کشی تا نتوانم بنشینم چون می دانی هنگام سجده ...
10 بهمن 1394

طعم شیرین خنده هایت

می نشانمت روی پاهایم و چشمانت برق می زنند از خوشحالی.دستان سفید و کوچکت را میان دستانم می گیرم و بر روی چشمانت می گذارم و با دالی کردن بازی را شروع می کنیم . گاهی دستان ظریفت را در اختیار دستان من قرار می دهی و با دستهایت موهایم را بهم می ریزم و صدای خنده هایت فضای خانه را پر می کنند.انگشتان کوچکت با آن ناخن های لاک زده مادرکش را کف دست دیگرت می چرخانم و لی لی حوضک میکنم و تو که قلقلکت می آید ریسه می روی از خنده  و بعد به رسم مادر تکرارش می کنی و این بار این منم که می خندم.با دستان کوچکت که خودم را قلقلک می دهم و برای خنداندن بیشتر تو مثلا می خندم صورت مهتابیت قرمز می شود از زور خنده. انگشتانم که قدم رو می روند برای گرفتن و قلقلک داد...
10 بهمن 1394

من مادرت هستم...

عزیزترینم,فرزندم  من مادرت هستم... من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم  تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد...  من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود...  تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ...  بهشت ...
20 آبان 1394

خوشبختی...

سر می گذارم روی صورت ات! گونه ام روی گونه ات، مماس. غرق لذت و تمام حس های خوب دنیا می شوم بس که لطیف ست،  درست مثل برگ گل! حالا پایین تر؛ بر روی سینه ات، یادم هست آرزویش را داشتم... صدای پای قلب کوچکت، بالا و پایین رفتن سینه ی گرم و مهربانت. می دانی؛ هر بازدم تو، دم جــــــــانانه ای ست برای من... چقدر تجربه کردن بعضی چیز ها ناب و کم نظیر ست. من چقــــدر خوشبختم با تو، مادر... ...
20 آبان 1394

دختر نازنینم روزت مبارک

دختر یعنی همدم دردهای مامان دختر یعنی دلسوزی واسه خستگیای بابا دختر یعنی صندوقچه اسرار برادر دختر یعنی رازدار خواهر دختر یعنی یه عالمه گریه های یواشکی دختر یعنی یه دل پردرد اما صورت همیشه خندون دختر یعنی خنده های از ته دل دختر یعنی ناز و ادا در آوردن های الکی دختر یعنی عشق ژست گرفتن و عکس گرفتن دختر یعنی پاکی و ظرافت دختر یعنی زاده شده از لبخند خدا لبخند کوچک خدا دوستت دارم ، روزت مبارک دخترم ...
9 شهريور 1394