شیطنت های این روزهای من
توت فرنگی مامانی سلام.
دختر گلم وقتی مامانی نماز میخونه انقدر غلت می زنی تا بیای رو سجاده کنار مامان و با چادر مامان بازی می کنی و دستای کوچولوتو انقدر دراز می کنی تا مهر و تسبیحو برداری.
عاشق بازی با وسایل صدادار هستی مخصوصا پلاستیک ، پاکت بستنی و ....پاکت نودل هم دوست داریا
دخترم مشغول گرفتن گواهینامه روروئک سواریه البته بگم حرکت اولیه اش خوب نیست و تکون نمی خوره و مشغول فرمان و دنده و چراغ هاش که می شه یادش می ره باید حرکت کنه.بله دیگه عسل و باباش ماشین دارند اما کو ماشین مامان .ماشین دخترم خیلی از ماشین باباش قشنگتره و بابایی امروز داشت مخ عسلو می زد ماشیناشونو باهم عوض کنند.
پنج شنبه خونه مادربزرگ مامان افطاری دعوت بودیم و دوست جونی عسل آنیتا خانم که نوه عمه مامانه هم با مامان و باباش دعوت بودند.آنیتا چهار ماه از عسلی کوچیکتره و از اونجایی که تو گشت و گذار و تفریحات با ما هستند بزرگتر که بشن هم بازی های خوبی با هم می شن.از بس مشغول افطار و حرف زدن و ... شدیم که نی نی ها خوابیدن و مامان عسل نتونست عکسی بگیره ازشون.
جمعه هم دوباره همگی به اتفاق اقوام مامان شب رفتیم بش قارداش و دور هم بودیم و عسل خانمم طبق معمول بعد از یه خورده بازی کردن لالا کرد.
بعد از سرد شدن هوا و تعویض لباس .......عسل هم چنان خواااب
و این هم یک روز خوب و یک تفریح نیم ساعته با مامان و بابا عصر جمعه که به علت گرمی هوا چندتا عکس از قرتی خانم انداختیم و زودی برگشتیم خونه.
و این هم عسل خانم در حال پرو کردن لباسی که مامانجونش واسش خریده و مامانی هم مشغوله عکس گرفتنه تا برای بابایی که سرکاره بفرسته و دلشو ببره.
عسل و چشم های گرد شده برای گوشی بابااا.......آخه عسل موبایل خیلی دوست داره