عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

شب تولد مامان

1393/1/21 13:07
نویسنده : مامانى عسل
512 بازدید
اشتراک گذاری

امسال شب تولدم توانستم ماه را ببینم

نگاهش کنم ، چشمان را ببندم و آرزو کنم

برای سالی سرشار از سلامتی و حس زندگی

سالی لبریز از ایمان به خدا و آرامش قلب

محبت به خودم و دیگران ، احساس زندگی

و شاکر بودن به خاطر تمامی نعمات خوبی که خداوند مهربان به من داده است.

سالی نو با دیدگاهی نو از زندگانی

آری دخترم من امسال سالروز دوباره طبیعت و سالروز تولدم را در کنار تو به گونه ای دیگر و زیباتر جشن گرفتم.

بعد از چندین و چند سال امسال واسه مامانی تولد گرفتین.شب هفتم بود که قرار بود مامان جونینا و خاله ها و دایی های مامان بیان خونمون عید دیدنی و بابای هم گفت من باید ماشینو ببرم تعمیرگاه کار دارم و تو دختر خوشگلم هم خوابیده بودی تا مامان کارهاشو بکنه و منم هر چی منتظر موندم دیدم نه نمی خوان بیان انگار نگو که بابایی رفته بود واسه تولد مامان کیک بخره و با خاله جونینا هماهنگ کرده بود که من نفهمم و واسه من تولد بگیرن و منو سوپرایز کنند. خلاصه مهمونا اومدندو پذیرایی کردیم و یه دفعه دیدم بابایی با کیک اومد تو خونه و همه بلند گفتند تولدت مبارک و تازه فهمیدم قضیه از چه قراره و کلی سوپرایزو خوشحال شدمنیشخند.بعد از کیک دیدم بابایی شام هم از بیرون گرفته بود که حسابی منو خوشحالترم کنه و بعدشم که کادوهاعینک.

خلاصه که امسال مامانی یه تولد خوب و به یاد موندنی در کنار همه عزیزاش داشت.

دست بابایی و همگی حسابی درد نکنه که منو خوشحالم کردند.قلب

 

اینم کیکی که تو و بابایی برام خریدین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)