واکسن دوماهگی
قند عسل مامان سلام
عجب هفته ای بود هفته قبل ها مامانی
دختر کوچولوی مامان شنبه هفته پیش من وتو و مامان جون و دایی عرفان رفتیم تا واکسن دوماهگی دخترمو بزنیم.
اولش که قد و وزنتو چک کرد و وزنت شده بود 4400 کیلوگرم و قدت هم 55 و دور سرت هم شده بود 38 . بعد از اینکه قطره فلج اطفال و بهت دادند تا بخوری به ران دوتا پات واکسنتو زدند و یه دفعه زدی و زیر گریه و کم مونده بود اشک منو دربیاری و بعد مامانجون لباساتو تنت کرد و رفتیم خونه مامانجونینا و تا خونه خوابیدی. بیدار که شدی یه کوچولو شیر خوردی و قطره استامینوفن بهت دادم و به چرت کوچولو زدی و بعدش بیدار شدی و دیگه ساکت نشدی .خودتو هلاک کردی مامان جون از بس گریه کردی.امان از دست این واکسن ها که اینقدر نی نی های مارو اذیت میکنن.
اگه خونه تنها بودم فکر کنم منم پا به پای تو گریه می کردم آخه طاقت دیدن گریتو نداشتم از بس جیغ میزدی که به نفس نفس افتاده بودی. اون شب تولد عموجون بود و ساعتای شش عصر بابا اومد دنبالمون که بریم تولد من که هیچ چیز نفهمیدم از بس تو تو بغلم بودی یا گریه می کردی ساعت های ده بابا مارو برگردوند خونه مامانجون و گفت همینجا وایسا تا بهت کمک کنند و بچه خوب بشه و خدای نکرده تبش بالا رفت کسی وارد باشه خلاصه به اصرار بابا و مامانجونینا و به ضرب گریه های تو دو شب اونجا بودم. از بعد واکسن زدن یه خورده بداخلاق شدی مامانی همش تو بغلم می خوابونمت و تا میذارمت تو گهواره جیغ می زنی.
عسلی قبل از واکسن
عسلی بعد از واکسن
دو ماهگیت مبارک شیرین تر از عسل