نوروز1393
دختر کوشولوی مامانی دوباره اومدم تا برات از عید بگم.
دخترم عید امسال خیلی کم پیش میومد که خونه باشیم و مدام خونه این و اون دعوت بودیم.عید خیلی خوبی بود همه دور هم جمع بودیم و این 15 روز تعطیلی تو یه چشم بهم زدن تموم شد.بهار امسال طبق معمول با زمستون جاشو عوض کرده بود و هوا سرد بود و من همش نگران این بودم که نکنه خدای نکرده دخترم سرما بخوره اما از اونجایی که مامانی بدجور سرماخورده شد تو هم از من گرفته بودی و همش بدنت درد می کرد و مامان بیشتر از حال خودش نگران دخملی گلم بودم و خدارو شکر زودی بهتر شدی.
دخترم این عیدی به غیر مهمونیا همش تولدم بودیم ؛ دوم فروردین که تولد مامان جون مامان بود و چهارم هم تولد باباجون بابا ، هفتمم که تولد مامانی بود خوب.
روز دوازدهم عجب برفی بارید که جاده های اطراف چند ساعتی بسته بودند و 13 بدر همه رو خراب کرد حسابی اما روز بعدش عجب آفتابی شد و فکر کنم هیچ کس تو خونه نموند و ماهم خوب رفتیم سیزدهمونو بدر کردیم دیگه.
سیزده بدر برفی