اولین آرایشگاه
قندیلک مامان ببخش که خیلی دیر اومدم تا برات بنویسم.دو سه روز قبل از عید تو یه روز قشنگ بارونی بامامان و خاله جون رفتیم آرایشگاه دخترعمه مامان (میناجون) تا موهای خوشگلتو کوتاه و مرتب کنیم.
اولش که خوب بودی و می خندیدی به محض اینکه قیچی به موهات خورد شروع کردی به تکون خوردن و گریه کردن .آخراش جوری شده بود که دیگه به هیچ وجه نمی شد روی صندلی نگهت داشت و از مجبوری مینا جون تو بغلم در حال راه رفتن موهاتو کوتاه کرد.به هر شکلی که بود بالاخره موهاتو کوتاه کردیم و تلاشمون موفقیت آمیز بود و در نهایت گل بودی گل تر شدی.
عسلی نگو یه دسته گللللللللل
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی