طعم شیرین خنده هایت
می نشانمت روی پاهایم و چشمانت برق می زنند از خوشحالی.دستان سفید و کوچکت را میان دستانم می گیرم و بر روی چشمانت می گذارم و با دالی کردن بازی را شروع می کنیم . گاهی دستان ظریفت را در اختیار دستان من قرار می دهی و با دستهایت موهایم را بهم می ریزم و صدای خنده هایت فضای خانه را پر می کنند.انگشتان کوچکت با آن ناخن های لاک زده مادرکش را کف دست دیگرت می چرخانم و لی لی حوضک میکنم و تو که قلقلکت می آید ریسه می روی از خنده و بعد به رسم مادر تکرارش می کنی و این بار این منم که می خندم.با دستان کوچکت که خودم را قلقلک می دهم و برای خنداندن بیشتر تو مثلا می خندم صورت مهتابیت قرمز می شود از زور خنده.
انگشتانم که قدم رو می روند برای گرفتن و قلقلک دادنت پا به فرار می گذاری و این شور بودن تو و خنده هایت است که خانه را اینچنین گرم کرده است.
زیباترین لبخند دنیا لبخندهای شیرین تو به همین چیزهای الکی است...کاش هیچ وقت فراموشت نشود اینگونه الکی خندیدنت