عسل گلی سیزدهمین ماهگردت مبارک
تربچه من یک ماه دیگر هم گذشت و یک ماه بزرگتر شدی و به همین نسبت شیطنت هات هم بیشتر شده. از شیطنت هات برات بگم عزیز دلم. این روز ها از هر جایی بابا می ریو خطرناکتر شدی و نگرانی های من هم روز به روز بیشتر. تازگیا از هر جایی بالا می ری. از تخت ما و ماشینت بالا می ری و موقع برگشت خدا می دونه اگر کسی پیشت نباشه چکار می کنی.
وقتی میری داخل اتاقت تا جایی که بتونی اسباب بازی هایتو بهم ریزی و می ری روی عروسک هات تا دستت به اسباب بازی های عقب تر برسه و صحنه ای که هر روز مامان باهاش مواجه می شه
عاشق طرز قورباغه ای نشستنتم مخصوصا وقتایی که شیشتو هم دستت می گیریو می خوری
موقع لباس پوشیدن یا لباس عوض کردن مکافاتی داریم یا اشک تو درمیاد یا اشک منوقتیم که موفق به فرار کردن میشی سریع شروع می کنی به آتیش سوزوندن.ایام خونه تکانی و تمیزکاری کمک حالمون بودی حسابی تو بهم ریختن خونه.آینه ها و شیشه ها و میزهای خونه که از دست تو یک ثانیه هم رنگ تمیزیو نمی بینن . جای دست هات کم بود که حالا با زبونت هم کثیفشون می کنی.
وقتی وارد آشپزخونه میشم اول میای کنار مامان و می ایستی و کلی باهام بازی می کنی و می خندی و بعد میری سراغ شیشه فرگاز و تاجایی که می تونی کثیفش می کنی.بعد می ری سراغ سبد سیب زمینی پیاز ها که از دست تو جاشون به روی زمین منتقل شده . بعد با در کابینت های اپن بازی می کنیو محکم باز و بسته می کنی و بعد از خستگی بهانه می گیری تا من بغلت کنم.
از خرابکاریات بگم که تمام مجسمه ها و گل و گلدون ها از خونه جمع شدن و به جمع وسایل داخل کمدها پیوستن.گلها و بی گلبرگ و مجسمه هم بی دست.به قول بابایی باید سطل آشغال هارو به دیوار پیج و مهره کنیم.تا ببینی سطل آشغال های خونه آشغال داره مخصوصا دستمال کاغذی تمام تلاشتو می کنی تا خودتو برسونی بهش و .....
تواین دوهفته دو روز من و شما بدون بابایی با مامانجونینا رفتیم مشهد.داخل ماشین از شیشه بیرون و مخصوصا ماشین هارو نگاه می کردی و با ما دالی می کردی. کتاب های خاله جونو بر می داشتی و طوری دستت می گفتی و بهشون نگاه می کردی که انگار راست راستکی برای امتحان درس می خوندی.یک روز تولد نگین جون و یک روز هم تولد هستی جون رفتیم و دو سه روزی هم عروسی بودیم.تم تولد نگین جون کیتی بود که به پیشنهاد من بود چون نگین خیلی کیتی دوست داره و من هم تمام تلاشمو برای تزئین وسایل و مواد خوراکیش کردم که امیدوارم خوشش اومده باشه و راضی باشه.یک جفت گیره و یک کش گیفت دختری و یک گیره هم گیفت مامان دختری بود.
یک روز هم با مامانجون تو و دایی عرفانو بردیم برای بینایی سنجی و خدارو شکر هردوتون چشم هاتون سالم بود و کارت سلامت بهتون دادند و هرسال یکبار تا هفت سالگی باید برای چک آپ ببرمت.