شیرینکم ؛ نه ماهگیت ستاره باران
دختر دردانه من ۹ ماهه شد
عدد ماههاي با تو بودن به 18رسيد 9 ماه در وجودم و نه ماه در خانه گرم سه نفره مان، ولي در وصف لذت لحظات ناب با تو بودن عدد و رقم بي معناست.9 ماه انتظار دیدن روی ماهت بهترین و زیباترین لحظات زندگی من بود و دوباره عدد ۹ تکرار شد ولی ا ین بار با تو و در کنار تو نازنین دختر تکرار شد و چه تکرار زیبا و وصف ناپذیری.
و من باز هم خدا را شاکرم به خاطر همه نعمتهایی که به ما داد به خاطر ۹ ماه با تو بودن چرا که بهترین لحظات را با تو تجربه کردم با خنده تو از اعماق قلبم خندیدم و با گریه تو تمام وجودم غمگین و لرزان شد .وقتی تو در خوابی به قامتت خیره می شوم و خدا را با تمام وجودم شکر می گویم به خاطر وجود پاک و مقدس، تو چرا که تو را فرشته ای می دانم از طرف خدای مهربان ...
بهاری ترین شکوفه زندگی ام !
نمیدانم شیرنی این روزها را چطور و چگونه برایت مزه مزه کنم !
از کارها، صداها، عکس العمل ها و نگاه معصومانه ات هرچقدر بنویسم کم است. اما سعی میکنم آنها را به تصویر بکشم تا روزی که برای خودت خانومی خواهی شد، بدانی که برای گام های بلندت روزشماری کرده ام و حکایت چهار زانو رفتنت جان تازه به زانوهای من است...
تو پاک ترین موجودی شیرینم !
دخترم نمی دانم برای این همه معصومیتی که در لبخندت داری و برای آن همه صداقت چشمانت چه بنویسم. فقط می دانم که تو یک ذره بسیار کوچک از آن همه مهربانی خالقت هستی.
من به یقین رسیده ام که نوشتن از تو همان نوشتن از خداست. حرف زدن با تو و نگاه کردن به تو، عین عبادت است. و من عاشق خلوتهایم با تو هستم.
من عاشق تک تک تار موهای توام که گاهی چشمانت را می خاراند، من عاشق صداهایی هستم که تو درمیاوری. من عاشق عکس العملهای تو ام وقتی صدایت میکنم
هر روز که می گذرد پیش خودم میگم:
یعنی قشنگ تر از امروز هم هست؟؟؟
یعنی تو زیباتر از امروز هم میشوی؟
ولی وقتی تو یه روز دیگه بزرگ تر میشی، و فردا میاد، من به یقین می رسم که تک تک لحظه های با تو
قشنگ و لذتبخش هستنند.
شیرین دخترم! از تو ممنونم که زیباترین حس دنیا رو به ما می دی.
این روزها تمام زندگی من و بابایی سرشار از حضور توئه، و با هر حرکتی که میکنی قند تودلامون آب میشه.
دختر نه ماهه من عاشق اتاق و تختشه و وقتی داخل تختشه با تمام قدرت پاهای ظریف و کوچولوشو به دیواره های تختش می زنه و ذوق می کنه.
دختر نه ماهه من چهار دست و پا رفتنو با سینه خیز رفتن ترکیب کرده و تمام هال خانه را با دست و پاهای کوچکش طی می کند.مام سرش را زمین می گذارد و به حالت ملق زدن می ایستد و جدیدا یک پایش را بالا می برد.
دختر نه ماهه من عاشق موس و کیبورد است و در عرض چند ثانیه خودش را به آنها می رساند و چراغ قرمز موس اکثر اوقات همبازی اوست.
دختر نه ماهه من عاشق آواز خواندن است.
دختر نه ماهه من با دیدن دستمال کاغذی چنان دست و پایی می زند که ناخودآگاه خنده را به روی لبهایمان جاری می کند و با گفتن اده(addah)خنده مان را تشدید می کند.
دختر نه ماهه من حالا می تونه با نی آبمیوه بخوره.
دختر نه ماهه من کفش که پاش می کنه مدام دلش می خواد خم شه و کفش هاشو بگیره و عروسک های جوراب هاش هم از دستش حسابی فرارین.
دختر نه ماهه من عاشق نون و ماسته و حتی بعضی وقتها در حال نون خوردن می خوابه.
دختر نه ماهه من با سرسری کردن تمام سرتاپای خود را به اینور و آنور تکان می دهد.
تو بزرگ می شوی و بازی هایمان هر روز که نه هر چند وقت یک بار عوض می شوند دیگر نمی شود با بازی ای که تا هفته پیش شادت می کرد سرت را گرم کرد.
گاهی اوقات دوست داری بی دلیل بخندی و این را می توان از قهقهه های زورکیت فهمید حتی اگر از صدای مچاله شدن کاغذ یا پلاستیک باشد.
تعجب می کنم خدایا چطور موجود به این کوچکی محیط را اینقدر خوب می شناسد و به محض وارد شدن به جای جدید چشمان کنجکتوش همه جا را نظاره می کند. چطور می شود تویی که تا همین چند ماه پیش حتی مرا نمی شناختی با شنیدن صدایم و دیدنم لبخند می زنی.
حرف (ب ) و (د ) خوب در دهانت می چرخد و مدام ب ب و دد میگویی و فکر می کنم با حرف (م ) مشکل داری و هیچ کلمه ای شبیه ماما هم نمی گویی.
آنقدر شیرین و دوست داشتنی هستی که گاهی اوقات دوست دارم درسته قورتت دهدم.....فکر کن آن وقت می شوم مادر بچه خوار!!!!!
مطمئنم تو آمدی تا حالیم کنی خدا هنوز هم دوستم دارد و امیدوار است که تو بهانه ای باشی برای شکرگذاری هایم......خدایا شکرت
یکوقت فکر نکنید تبلیغ سان استاره ها..!!!
خوب کفشامو می خواااام
من لواشک دوست داااااارم البته خیلی شیرینش
کی گفته این شیرینی هارو از دست من قایم کنین....
دااالی مامان....
این لباسو مامان جون (مامان)برات خریده
این لباسو هم مامانجون (بابا ) برات خریده
این دستبند قشنگو مبینا جون و این شال قشنگو هم نگین جون به دخترم داده
مامان فدای انگشت های شیرین و خوشمزت