عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

نوروز 94 شمال

1394/1/21 8:05
نویسنده : مامانى عسل
477 بازدید
اشتراک گذاری

گل گلدونم سلام به روی ماهت .اومدم تا برات از ایام عید برات بگم.فرشته کوچولوی من عصر روز بیست و هشتم به همراه باباجونینا و مادربزرگ و پدربزرگ و دایی مامان به سمت شمال راه افتادیم تا عیدو تو دیلایی که باباجونینا خریده بودند بگذرونیم.کاملا صندلی پشتو برات آماده کرده بودیم تا وقتی کسی هم کنارت نبود راحت بخوابی و بازی کنی و اذیت نشی .از این به بعد هرجا که بریم صندلی عقب در اختیار شماست تا کاملا از سفرت لذت ببری و راحت باشی.تو راه رفت که بیشترش خواب بودی چون شب بود.لحظه تحویل سال همه اونجا دور هم بودیم و شماهم همون لحظه بیدار بودی و مطمئنم تو دلت کلی دعاهای خوب خوب برامون کردی.این مدت یه جورایی مشغول رسیدگی به کارهای جانبی ویلا بودیم تا حسابی مرتبش کنیم شماهم که انقدر تو حیاط و بیرون می چرخیدی که ددری شدیو منتظر بودی تا در باز شه و میرفتی و از لای در بیرونو نگاه می کردی.روزهای خوبی بود .برعکس خونه که سر شب می خوابی اونجا تا دیروقت بیدار بودی و صبح هم اولین نفر از خواب بیدار می شدی و خودتو به تلویزیون می رسوندی و چون پایین بود راحت شبکه هارو عوض می کردی و به نوبت همه رو از خواب بیدار می کردی و بعد از خوردن صبحونه یک چرت کوچولو می زدی.این عید بیشتر روزها اونجا بارونی بود و هوای سردی بود با اینکه نتونستی بری دریا آب بازی تا دلت بخواد تو حموم آب بازی کردی.انشالله از این به بعد تابستون ها بری دریا آب بازی.یک روز رفتیم آبگرم لاویج وو اون بالا بالاهی کوه یک آبگرم بود که یک مزرعه نزدیک اونجا بود و از اونجایی که چندتا گاو داشت و چون شما شعر بیبی انیشتین و دوست داری کنار گاوها ازت عکس انداختیم.چند روزی اون یکی دایی مامان اومدن پیش ما و داریوش و دانیال پسر دایی های مامان یکسره دلشون می خواست باهات بازی کنن.اون روزها حسابی سر همه رو گرم کرده بودیو همه رو به خودت وابسته کرده بودی و دایی عرفان بیشتر از همیشه هواتو داشت .یک روز هم آنیتا جون با مامان باباشو مامان جونشینا اومدن پیشمون اما از اونجایی که سرماخورده شده بودی زیاد حال و حوصله نداشتی اما با خوردن داروها خیلی زود خوب شدی.عصر روز سیزدهم هم به سمت خونه راه افتادیم.راستی یادم رفت بگم دو روز قبل عید دومین مروارید سفیدت هم بیرون زد و حالا دخترم دوتا دندون داره. یک روز که بازار رفته بودیم برات یک بسته بزرگ لگو خریدیم که خیلی وقت بود دنبالش می گشتیم و بابایی خیلی دوست داشت برات لگو بخره چون میتونی باهاش چیزهای زیادی درست کنی و فکرت بازتر میشه و تاوقتی که بتونی چیزی باهاشون درست کنی بهمشون می ریزی.قربونت بشم که انقدر قشنگ دست دستی می کنی و تا کار خوبی انجام میدیو بهت می گیم آفرین می خندیو تند تند دست می زنی.

عسل جونی در ویلای باباجون

من فدای دست دستی کردنت

عسلک و دوتا مرواریدای سفیدش

عسل کجاست؟ اون بالاست...

عسل برقی دستیار بابابرقی

عسل جون و عرفان جون در حال تماشای برنامه کودک

کار هر روز عسل برداشتن لباسها از روی رخت آویز

اوووخی گل گلدونم قهر کرده؟؟؟شایدم لالاش میاد....!

قند و نباتم در حال لذت بردن از مناظر

عکس های آبگرم لاویج

گل گلی راننده

عکس های دریا

عشق کوچولوی من در حال لذت بردن از آب بازی و ماسه بازی

واما سیزده بدر...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مینای آرتین
22 فروردین 94 18:57
عسل جونم امیدوارم همیشه خوش و خرم و شا و شاداب باشه و در حال سفر و لذت بردن از طبیعت باشه گل خوشگلم... سال 94 مبارک عزیزم آرزو میکنم قشنگترین لحظه ها رو توی هرسال و امسال داشته باشی گلم و در کنار مامان و بابا از زندگی قشنگتون لذت ببرید.... هزااااااااااااااااار تا بوس برای عسلی بلای خوشگل
مامانى عسل
پاسخ
مینای عزیزم سال نوی شما هم مبارک....ممنون که به یادمونی....سال نوی شما هم مبارک....آرتین گلمو ببوس