عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

نی نی رفته به حموم

مامان جونم مامان جون ، نی نی رفته به حمام زود باش بیا پیش من ، کارهاتو زود کن تمام   مامان مهربونم ، دوستم داری می دونم شامپو بزن به موهام ، می خوام تمیز بمونم   چشام داره می سوزه ، آبی بریز رو گونه ام لیفی بزن به تنم ، این گل خوشگل منم؟ آبی بریز روی سر ، صابونارو زود ببر پاهام میاد قلقلک ، خسته شدم کن کمک حوله ام رو زود بپوشم ، کف نمونه تو گوشم وقتی که خشک شد تنم ، لباسامو می پوشم   مامان جون عزیزم ، ببین چقدر تمیزم نی نی ناز وتپل ، خوشگل و ریزه میزه ام ...
9 خرداد 1394

پدرم روزت مبارک

پدرم که خونه باشه شیرهای خونه چکه نمی کنه پدرم که خونه باشه شیشه پنجره ها هرگز ترک خورده نیست پدرم که خونه باشه دیگه هیچ وسیله خرابی تو خونه نیست پدرم که خونه باشه همیشه بوی نون داغ خشخاشی تازه اول صبح میاد پدرم که خونه باشه چای تازه دم مادر همیشه براست پدرم که تو خونه قدم بزنه صدای پاش آرومم می کنه یک دلگرمی خاص ... پدرم که خونه باشه مادرم همیشه سرش بالاست قامت برادرم راسته راسته خواهرم همش ناز میاره براش پدر که باشه من دلم قرصه قرصه پدر که باشه تو سحری ماه رمضون با عوض کردن موج رادیو حالت آرامش بخشی بهت دست می ده اگر پدرن انقدر پیره که شیرهای خونه چکه می کنن یا بوی نون خشخا...
22 فروردين 1394

قند تو قندونم چهارده ماهگیت مبارک

فندق کوچولوی مامانی سلام عشقم، چهارده ماهگیت مبارک. مامان قربون قد و بالات روزها با سرعت تمام از پی هم می گذرند و روز به روز بزرگتر و شیرین تر می شی و صد البته شلوغ تر و بازیگوش.این روزها به همه چیز خیلی بیشتر توجه می کنی . وقتایی که شروع می کنم ازت تعریف کردنو میگم به به عسل چه خوشگله به عکسای روی دیوار نگاه میکنی و بعضی وقتهام برای خودت دست میزنی قربونت برم که انقدر خودتو تحویل می گیری. از همه جا میری بالا از آینه دراور ، از دسته های گاز می گیری و میری بالای دسته های فر و پاهاتو به شیشه می چسبونی و خودتو تاحدودی بالا میکشی.از کشوهای کابینتها می گیری و پاهاتو میزاری روشو بالا میری.خلاصه که خیلی شلوغ و شیطون شدی. وقتی چیزی می خوای که نباید ب...
22 فروردين 1394

نوروز 94 شمال

گل گلدونم سلام به روی ماهت .اومدم تا برات از ایام عید برات بگم.فرشته کوچولوی من عصر روز بیست و هشتم به همراه باباجونینا و مادربزرگ و پدربزرگ و دایی مامان به سمت شمال راه افتادیم تا عیدو تو دیلایی که باباجونینا خریده بودند بگذرونیم.کاملا صندلی پشتو برات آماده کرده بودیم تا وقتی کسی هم کنارت نبود راحت بخوابی و بازی کنی و اذیت نشی .از این به بعد هرجا که بریم صندلی عقب در اختیار شماست تا کاملا از سفرت لذت ببری و راحت باشی.تو راه رفت که بیشترش خواب بودی چون شب بود.لحظه تحویل سال همه اونجا دور هم بودیم و شماهم همون لحظه بیدار بودی و مطمئنم تو دلت کلی دعاهای خوب خوب برامون کردی.این مدت یه جورایی مشغول رسیدگی به کارهای جانبی ویلا بودیم تا حسابی مرت...
21 فروردين 1394

نوروز1394 مبارک

عسلم  دخترم از خواب برخیز        شکرخندی بزن شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ناز                   بهار آمد تو هم با او بیامیز ***************************** عسلم دخترم آغوش واکن          که از هر گوشه گل آغوش واکرد زمستان ملال انگیز بگذشت            بهاران خنده بر لب آشنا کرد **************************** عسلم دخترم صحرا هیاهوست      چمن زیر پر و بال پرستوست کبود آسمان همرنگ دریاست         کبود چشم تو زیباتر از اوست ***************************** عسلم...
16 فروردين 1394

آتلیه یک سالگی

دختر خوش خنده مامان دو هفته بعد از تولدت با باباجون و خاله جون دختر گلمونو بردیم آتلیه . قبل از اینکه پروژکتورهارو روشن کنن من مشغول آماده کردن لباسهات بودم و بابایی هم برای اینکه به محیط عادت کنی گذاشتت کنار دکور ها و با هات بازی می کرد و ازت چندتای عکس گرفت شما هم خیلی خوشحال بودی و می خندیدی. به محض اینکه لباسهاتو تنت کردم و پروژکتورها روشن شد مات و مبهوت فقط حواست به نورها بود و چند نفری هرچی تلاش کردیم نتونستیم خنده روی لبات بیاریم.البته به گفته آقای عکاس همین که گریه نمی کردی خیلی خوب بود. خلاصه بعد از چند دست لباس عوض کردن و چند مدل عکس عسل خانم هنوز هم خنده روی لباش نیومده بود و دیگه حسابی کلافه شده بود و شروع کرده به گریه.ماهم دیگه ...
15 فروردين 1394

اولین آرایشگاه

قندیلک مامان ببخش که خیلی دیر اومدم تا برات بنویسم.دو سه روز قبل از عید تو یه روز قشنگ بارونی بامامان و خاله جون رفتیم آرایشگاه دخترعمه مامان (میناجون) تا موهای خوشگلتو کوتاه و مرتب کنیم. اولش که خوب بودی و می خندیدی به محض اینکه قیچی به موهات خورد شروع کردی به تکون خوردن و گریه کردن .آخراش جوری شده بود که دیگه به هیچ وجه نمی شد روی صندلی نگهت داشت و از مجبوری مینا جون تو بغلم در حال راه رفتن موهاتو کوتاه کرد.به هر شکلی که بود بالاخره موهاتو کوتاه کردیم و تلاشمون موفقیت آمیز بود و در نهایت گل بودی گل تر شدی. عسلی نگو یه دسته گللللللللل ...
15 فروردين 1394

عسل گلی سیزدهمین ماهگردت مبارک

تربچه من یک ماه دیگر هم گذشت و یک ماه بزرگتر شدی و به همین نسبت شیطنت هات هم بیشتر شده.       از شیطنت هات برات بگم عزیز دلم. این روز ها از هر جایی بابا می ریو خطرناکتر شدی و نگرانی های من هم روز به روز بیشتر. تازگیا از هر جایی بالا می ری. از تخت ما و ماشینت بالا می ری و موقع برگشت خدا می دونه اگر کسی پیشت نباشه چکار می کنی. وقتی میری داخل اتاقت تا جایی که بتونی اسباب بازی هایتو بهم ریزی و می ری روی عروسک هات تا دستت به اسباب بازی های عقب تر برسه و صحنه ای که هر روز مامان باهاش مواجه می شه عاشق طرز قورباغه ای نشستنتم مخصوصا وقتایی که شیشتو هم دست...
25 اسفند 1393