روزهای سخت بیماری
عسل نفسم امروز اومدم تا از روزهای سختی که داشتیم برات بنویسم.
عشق کوچولوی مامان چندشب پیش مثل همیشه ساعت های هشت و نه خوابت میومد و منم خوابوندمت و از بس خسته بودم من و بابا هم ساعت ده خوابیدیم.ساعت یازده شب به صدای گریه هات که با همیشه فرق داشت بیدار شدم.تا اومدم بغلت کردم داغی تنت حسابی مامانو ترسود .بهت شیر دادم و پوشکتو عوض کردم . یکی دو ساعتی بیدار بودیم و مدام بی تابی می کردی و منم تبتو اندازه گرفتم و دیدم تبت پایین نمیاد و بهت قطره دادم.یک ساعت بعد از قطره خوردن خوابیدی و من دیگه خوابم نمی برد و نگرانت بودم که چرا بی دلیل تب کردی اون هم اینقدر بالا .اول با خودم فکر کردم چون دیگه هوا سرد شده و شما هم اصلا موقع خواب نمی ذاری روت پتو بندازم شاید سرما خوردی. خلاصه تازه خوابم برده بود که دوباره گریه کردی و بیدار شدی.تا صبح من چندبار خوابوندمت و تو با بی تابی بیدار می شدیو گریه می کردی.دصبح مامانجون که اومد دنبالمون تا مامان بره باشگاه و شما بری یشش بهش گفتم عسل از دیشب تب می کنه و الان با قطره تبش اومده پایین تا بیشتر حواسش بهت باشه. از باشگاه که برگشتم از خواب که بیدار شدی شروع به بی تابی کردی.روز بعد به دکترت زنگ زدم و متاسفانه نبود و مجبور شدم جای دیگه ببرمت.تا از خونه اومدیم بیرون و تو ماشین نشستیم بیدار شدی و خوشحال با مامانجون بازی کردی اما دوباره بعد از چند دقیقه بی تاب شدی. الهی من برات بمیرم که انقدر بی حال بودی و سرحال بودن و بازی کردنت فقط همون پنج دقیقه بود این چند روز.دکتر که معاینت کرد گفت عفونت روده گرفتی و من خیلی ناراحت بودم و خودمو مقصر می دونستم که این همه رعایت کردنم هم حتما کم بوده و باید بیشتر حواسم بهت می شد.تا روز بعد بهت داروهایی که دکتر داده بود و میدادم و اصلا تبت قطع نمی شد و فقط با قطره یکم پایین میومد و نگرانی من روز به روز بیشتر می شد.نه لب به غذا می زدی نه شیر می خوردی و به خاطر تب بالات مدام بهت آب می دادم اما از خوردن همون هم امتناع میکردی.از شدت بی حالی و خوردن داروها مدام خواب بودی و وقتای بیداری وقتی غلت می زدی و بر می گشتی رو شکم شروع به گریه کردن می کردی و حال نداشتی خودتو جابه جا کنی.
دختر کوچولوی حسابی لاغر و رنگ پریده شده بودی.روز بعد دوباره پیش دکتر خودت بردمت و حسابی معاینت کرد و گفت اثری از عفونت نیست و چون غده های لنفاوی پشت گردنت ورم کرده بود احتمالا ویروس رزوئلا هست که چهار روز تب خیلی شدید داری که اگر کنترل نشه منجر به تشنج می شه و بعد از چهار روز تمام بدن بیرون می ریزه و خوب می شه.اما باز هم آزمایش ببریش بهتره چون دیگه دکترت هم نبود برات آزمایش نوشت .
نمی دونی اون شب چه شب بدی بود بی حالی تو از یک طرف و دل نگرانیم از طرف دیگه و دلم میخواست بابایی آرومم کنه با حرفاش اما نگاه نگرانش خبر از ناراحتیش می داد.
روز بعد بابایی مرخصی گرفت و با هم بردیمت برای آزمایش. این نوع آزمایشو فقط بیمارستان ها داشتند و مجبور شدیم بریم بیمارستان.ناراحتی و نگرانی هام از یک طرف و شلوغی بیمارستان از طرف دیگه اعصابمو خورد کرده بود.وقتی رفتیم اتاق نمونه گیری رو پاهام نشونده بودنت و مجبور بودم لحظه به لحظه خون گرفتن ازتو از نزدیک ببینم و دلم ریش ریش می شد و پا به پای جیغ زدن ها و گریه هات اشک های منم سرازیر می شد و نگاهم به صورت بابایی هم بود که چشم هاش پر از اشک بود و با صدای جیغ و گریه هات صدای دللسوزی مردم به گوش می رسید و می شد ناراحتیو از نگاه همه خوند.الهی فدات شم اون همه خون باید ازت می گرفتن و از دستهای کوچولو و ظریفت با کلی ماساژ پمپاژ کردن به زور چند قطره خون میومد.
آزمایش تموم شد و اومدم بیرون تا ساکت کنم و تازه آروم تر شده بودی که دوباره صدا زدن یک نمونه آزمایش مونده و باید دوباره ببریمت داخل.دلم نمی خواست دوباره اون صحنه رو ببینم.درد و بلات به جونت از بس گریه کرده بودی که تا خونه دل دل می زدی. هر چی که بود گذشت و خدارو شکر همونطور که دکتر گفت بیماریت خوب شد و جواب آزمایش هاتم همه خوب بود.تو این چند روز کم کم به حال اومدیو چیزی می خوریو رنگ و روت هم بهتر شده و بازیگوشیات و تلاشت برای چهار دست و پا کردن هم ادامه داره.
بابایی شنبه یک مصاحبه کاری داشت و باید می رفت تهران و عصر جمعه من و شما رفتیم خونه مامانجون و دو روزی اونجا بودیم و خاله چون براى کنکور درس مى خونه همىشه خونه نىست تا ببىنتت و خىلى خوشحال بود دو روزى اونجاىىم و مى تونه ببىنتت.
بهونه زندگیم هیچ وقت تن نازک و لطیفت گرفتار هیچ مریضی نشه
توت فرنگی من قبل از رفتن به آزمایشگاه
شیرین عسلم در حال تلفن بازی و تماس با بابایی و باخبر شدن از حال بابا
جوجو طلا خوشحاله حال باباش خوبه
مهندس کوچولوی مامان در تلاش برای پیدا کردن راهی برای خراب کردن این موتور
تلاش برای چهار دست و پا کردن
روز اول مدرسه و دختر زرنگ مامان در حال انجام تکالیف