عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

رویش اولین مروارید و تولد یکسالگی

زیبای من  تو دختر متولد شدی برای همیشه پاک بودن تو دختر متولد شدی برای همیشه زیبا بودن تو دختر متولد شدی برای لطیف بودن تو دختر متولد شدی برای عشق ورزیدن تو دختر متولد شدی برای محبوب بودن تو دختر متولد شدی برای مهربان بودن تو دختر متولد شدی برای تحسین شدن...تحسین کردن تو برای همه این خوبی ها دختر متولد شدی،برای به وجود آوردن لبخند زیبای پروردگار،رضایت پدر و دعای مادر تو بهترین هدیه خدا به ما هستی تو همانی هستی که با خلق شدنت قلب خدا را از شوق لرزاندی و او را با تمام عظمتش در قلب پاک خود گنجاندی تو هدیه هایی را از خالقت به امانت ...
28 بهمن 1393

دختر دوست داشتنی من تولدت مبارک

روزی که به دنیا آمدی،من متولد شدم...از آن روز هم دخترم شدی و هم همه چیزم... دختر آسمانی من جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی... گوشه دلم روز به روز را با نگاه رو به تکامل تو آغاز می کنم... سپاس خدایی که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد... سایه خدای عشق بر قلبت مدام دخترم...   امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است... روزی که پلک جهان می پرید دلم گواهی می داد اتفاقی می افتد اتفاقی می افتد... و لحظاتی بعد  فرشته ای از آسمان فرود آمد در دامان من دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه ...
28 بهمن 1393

یازده ماهگی

گل نازم روزها یکی پس از دیگری به پایان می رسند...  می بینی؟! دست در دستان تو  تمام راه را رفتيم. شنیدم کسی میگفت: چشمانت را ببند! اعتماد کن... به قیمت تمام روزهای رفته چشم هایــم را بستم...اعتماد کردم...! روزی... چشمانم را باز کردم؛ چیزی به نام " عشـــــق "در راهِ همپا شدنِ با تو ديدم  چشم تیله ای من نمیدانی چه روزهایی را با شوق دیدار چشمان تو سرکردم همانطور که قبل از آمدن تو رویایش را در سر پرورانده بودم و چه شبهایی را به شوق باز شدن دوباره چشمان تو به دنیا روز میکنم .. میبینی ؟من هرروز بیشتر عاشق آن چشمان نازنینت میشوم ..آخر هیچکس اینطور عاشقانه ...
23 دی 1393

دایی عرفان جونم ؛ تولدت مباااارک

آرزویم این است دلت خوش باشد نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند نشود غصه دمی نزدیکت لحظه هایت همه زیبا باشند از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشی دلتنگ. عرفان عزیزم ششم دی ماه  سالروز تولدت را با آسمانی پر از ستاره های چشمک زن با دشتی پر از شقایق ها و با آرزوی موفقیت برای تو به تو تبریک میگویم . . . گل من تولدت مبارک ...
4 دی 1393

زمستانه

    آهاااای زمستان حواست جمع باشد دور تو و شاعرانه هایت خط خواهم کشید اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند....   عسل مشهدی در سبد خرید که در نهایت لباس های صورتیشوانتخاب کرد و مامانجون(بابا)اونو براش خرید عروسک یکی یه دونم ساعت سه نصفه شب و عسل درحال گشت و گزار شبانه آشپز کوچولو در حال نظارت بر غذا درست کردن مامان و ناخنک زدن ...
2 دی 1393

هندونه شیرینم ؛ یلدایت مبارک

ثانیه ها را دوست دارم... صدای قدمهایشان را صدای سکوت بلندشان را حتی گرد و غبار یکی شدنشان را !! وشوخی های جدیشان را!! آن هنگام که کتاب عمر را می نگارند. دخترم ...نازنینم ... ثانیه ها همیشه هستند اما همین که رفتند ... برای همیشه رفته اند انچه مانده نقشی است که بر دل ها زده اند دردانه ی قشنگم ثانیه ها به قدر یک لبخند کوتاهند و به قدر یک لبخند با ارزش همه ؛ ثانیه ها را دوست دارند حتی شب و روز! که در کشاکش ثانیه ها به یلدا رسیده اند! شاید هم یلدا فرشته ی مهربان...
1 دی 1393

دهمین ماه با هم بودنمان مبارک

گل دختری ماهگیت مبااااارک   نازکم یک ماه دیگه هم گذشت و رقم ماه های تولدت به ده رسید. روز به روز فضای خانه را با شیطنت ها و خنده هایت گرم تر می کنی.در حال انجام هر کاری که باشیم به نحوی حواسمونو به خودت جلب می کنی. 5 آذر ماه بود که برای اولین بار شروع به چهار دست و پا کردن کری و بدون ترس دست های کوچولوتو برداشتیو چهاردست و پا کردی.از همون روز از هرجایی می گیریو بلند می شی اولا خیلی برات سخت بود ولی الان اصلا نمی شه نشوندت جاییو حسابی خطرناک شدی.تمام روز باید دنبالت باشم که مبادا خدای نکرده بیفتی و دردت بگیره.بعضی وقتها جاهایی می ری که گیر می کنیو گریه ات در میاد یا از چیزهایی می گیری که تکون می خورن و میفت...
24 آذر 1393